به نام حضرت دوست
گاهی آن قدر در بن بست قرار می گیری که نتوانی تصمیم بگیری، حال اگر آن تصمیم به سعادت و شقاوت ربط داشته باشد هراس انگیز تر است!
ایمان داریم که خداوند هدایت می کند و البته انسان باید پذیرای هدایت باشد، اما چگونه با پیرایه ها کنار بیاییم و از پس مغزشویی برآییم؟!
باورم است که راهی برای تبیین حق و باطل پیش می آید، اگر جو حاکم القاء کند که مگر علی نماز می خواند، شهادت او در شب قدر این راه پیش روی آدم می گذارد که به فرض آنکه نتوانستی ارزش مولود کعبه را دریابی، بطلان تفکر خوارج با تصمیم گیری اشقی الاشقیا برای ترور او در محراب مسجد کوفه راه را برای جدا کردن مسیر باز می کند!
بارها از آنکه اگر عاشورا در معرکه کربلا بودم چه برسرم می آمد از خود سوال کرده ام، نکند راه را چون یاران امام حسین نمی یافتم، یا آنکه آیا چون حرّ به سوی او بازمی گشتم؟!
اما امیدوارم زمانی که علی اصغر به نشانه، عرضه شد، راه خود را می یافتم، اما خدا کند دل آنقدر سخت نشده باشد که این آیت هم اثر نکند!
اکنون که حالم خوب است، طلب می کنم خدا کند در صف یاوران حقیقت باشم و خداوند ظهور حجتش را برما عرضه کند تا در دولت کریمه اش باشیم!
"یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً"
"
"اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ، وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ، وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ، وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ، وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ"
#سیدصدرا
@smjsadr
زندگی زیباست:
آقا محمد یزدی مشهور به تاج الشعرا متخلص به جیحون، از شاعران اوایل قرن سیزدهم هجری است. وی دارای دیوان شعری است که یک بار در 1316 ه. ق در بمبئی و دوبار به سالهای 1336 ه. ش و 1363 ه. ش در تهران به چاپ رسیده است. او به سال 1301 یا 1302 ه. ق در کرمان وفات یافت. مجموعهای به نام نمکدان نیز از وی باقی است که در سال 1316 ه. ق در بمبئی چاپ شده است.
انتخاب از مخمس مرثیه:
ای حرم کعبهات ز حلقه به گوشان
وی دل دانای تو زبان خموشان
با تو که گفت از حسین چشم بپوشان؟
خاصه در آن دم که اهل بیت خروشان
نزدش با اصغر آمدند معجل
گفتند کاین طفل، کو چو بحر بجوشد
نیست چو ما کز عطش به صبر بکوشد
اشک بپاشد چنانکه خاک بپوشد
رخ بخراشد چنان که جان بخروشد
جز به کفی آب، عقدهاش نشود حل
هی به فغان خود ز گاهواره پراند
مادر او هم زبان طفل نداند
نه بودش شیر تا به لب برساند
نه بودش آب تا به رخ بفشاند
مانده به تسکین قلب اوست معطل
گاهی ناخن زند به سینهی مادر
گاهی بیجان شود به دامن خواهر
باری از ما گذشته چارهی اصغر
یا بنشانش شرار آه چو آذر
یا ببرش همرهت به جانب مقتل
شه ز حرمخانهاش ربود و روان شد
پیر خرد همعنان بخت جوان شد
زان پدر و زان پسر به لرزه جهان شد
آمد و آورد، هر طرف نگران شد
تا به که سازد حقوق خویش مدلل
گفت که ای قوم، روح پیکرم است این
ثانی حیدر، علی اصغرم است این
آن همه اصغر بدند، اکبرم است این
حجت کبرای روز مم است این
رحمی، کش حال بر فناست محول
او که بدین کودکی گناه ندارد
یا که سر رزم این سپاه ندارد
بلکه بس افسرده است و آه ندارد
جای دهید آن که را پناه ندارد
پیش کز ایزد برید کیفر اکمل
ناگه از آن قوم از سعادت محروم
حرملهاش راند تیر کینه به حلقوم
حلق ورا خست و جست بر شه مظلوم
وز شه مظلوم آن سه شعبهی مسموم
رد شد و سر زد ز قلب احمد مرسل
طفلی کز تشنگی به غم شده مدغم
جست و برآورد دست و خست رخ از غم
گردن و سر، گاه راست کرد و گهی خم
شه ز گلویش کشید تیر و همان دم
ملک جهان بر جنان نمود مبدل
باز ای مه محرم پرشور، سر زدی
واندر دلم شرارهی عاشور بر زدی
آن سر که چرخ روی به پایش همینهاد
بر نوک نی نموده به هر رهگذر زدی
دستی که آستین ورا بوسه داد چرخ
در قطع آن تو دامن کین بر کمر زدی
تو خود همان مهی که به پیشانی حسین
با سنگ جور، نقشهی شق القمر زدی
بر پیکر امام امم با زبان تیغ
زخمی دهان نبسته که زخمی دگر زدی
شاهی که خاک مقدم او روح کیمیاست
بر نیزهی سنان، سرش از بهر زر زدی
از کام خشک و چشم تر عترت رسول
تا شعله در دل هر خشک و تر زدی
از روبهان چند، برانگیختی سپه
وانگه به حیله پنجه، با شیر نر زدی
زینب که در سیر ز علی بود یادگار
او را به تازیانهی هر بد سیر زدی
#جیحون_ یزدی
درباره این سایت